در فاصله ی شستن لباس ها
شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۳۴ ق.ظ
به جز خودم کسی را سراغ ندارم که افسردگی و اندوهش با خالی کردن ماشین لباسشویی و پهن کردن لباس ها محو و نابود شود..
امشب وسط قفسه های فروشگاه در بین چیزهایی که قصد خریدشان را نداشتم ناگهان خودآگاه شدم.. دیدم چیزی نیستم به جز گوشت و پوست و استخوانی که در سبد کره و ژله و نبات دارم... دیدم هیچ اثری از فکر و حس و دردی نیست.. فقط قفسه های یخچال و کابینت ها را مرور میکردم تا هر کدام خالی شده پر کنم... من یکی از مردمی بودم بی اندازه معمولی و محدود به جسمانیت خودم... لحظه ای فاقد هر گونه معنا و والایی... در پی برآورده ساختن پایین ترین سطح هرم مازلو...
وقتی کیسه ها را خالی میکردم برگشتم به سطح عادی.. . جسمانیتم به شکر و تغکر ختم شد...
خشم و سردرگمی ام را درمبان لباس ها در لباسشویی ریختم... میروم که لباس های تمیز را پهن کنم.
- ۹۸/۰۶/۰۲
منم با شستن لباس، و بیشتر از اون با اتو کردن .... اصلا انگار چروکهای وجودمو اتو میکنم و خودمو راضی میکنم که اثرشون ازبین میره کامل...