انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

من از وقت هایی که نیستی می‌ترسم

و از وقت‌هایی که هستی بیشتر می‌ترسم

نیستی می‌ترسم، رفته باشی نیایی

وقتی که هستی می‌ترسم بروی...برای همیشه بروی

 

" افشین صالحی "

 
  • یگانه

بعد از دو هزار سال، دیشب بالاخره جهنم در من سر بر آورد. صرفِ آتش بود. ناب و خالص. در معده ام. از وسط شروع کرده بودم به سوختن و ذوب شدن. در منتهاالیه لبه ی تخت هی به خودم می پیچیدم. راه حل علمی به ذهنم رسید: بلند شدم یک تکه یخ قورت دادم. 

نتیجه اش بیمارستان و رانیتیدین و پیچش جنین وار من توی تخت بود و بعد هم تیر خلاص با تزریق توی سرم: مورفین.

بعد خابم برد. ناراحتی ام از خیلی چیزها بود و تو. 

  • یگانه

نمی دونم وقتی خداحافظی کردم و خاستم قطع کنم، ته صدامو شنیدی که لرزید؟

از شرم بود

در برابر خوبی بی نهایتت...

  • یگانه