انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

خاموشی

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۵ ب.ظ

از پخش ماشین صدای آهنگ بلند بود:

حسابش رفته از دستم

شبایی رو که بیدارم

شاید از گریه خابم برد

درا رو باز می زارم

توی حال وهوای این آهنگ درهای خونه ی خودم اومد توی ذهنم و اینکه خب همیشه باز هستند... بعد یاد کولر افتادم. من که خاموش نکرده بودم. پرسیدم: تو کولرو خاموش کردی؟

گفت نه. احساس کردم پاشو روی پدال گاز فشار داد. با خودم گفتم همیشه یادمون میره. اگر خاموش کرده بودیم کار جدیدی بود. چند ثانیه بعد همون پا با سرعت و شدت بیشتری روی ترمز فشار آورد. دلم ریخت. مثل همیشه. مثل اون آسانسورهای قدیمی که موقع پایین اومدن لحظه ی اولش دل آدمو خالی می کرد. یا مثل سر شب که پیچیدیم توی اون کوچه ی های باریک قدیمی و احساس کردم توی فیلم های ترسناکم.

داشتم به خونه و عوض کردن لباس و خوردن یه لیوان آب فکر می کردم که این بار اون یادش اومد از چایی که قبل از رفتن دم کرده بود و نرسیده بودیم بخوریم. گفت: کتری رو خاموش نکردم.

قبل از اینکه فشار پاشو روی پدال گاز حس کنم، با معمولی ترین لحن ممکن گفتم: بدترین حالتش اینه که کتری مون بسوزه.

موقعی که آخرین خیابونو دور می زدیم، دوباره حواسم رفت پیش آهنگ:

بعد تو گریه رفیقم

غم تو داده فریبم

حالا من تنها و خسته

توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم

و اینقدر این جمله رو تکرار کرد تا رسیدیم خونه.

نمی دونم کار کدوممون بود. هر دو خاموش بود. کولر و کتری.

نکته: آهنگ ها از سی دیِ سلکشن خودم بود. با این عنوان: "خوشم میادها"

  • یگانه

فراتر از روزمرگی

نظرات (۱)

  • سمانه سعادت
  • فراتر از خاموشی ...
    پاسخ:
    امیدوارم فروتر از خاموشی نباشه.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">