جادوی یک جرعه
جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۷ ق.ظ
پست قبل پیش بینی من بود. از روزی که در پیش داشتم. از اتفاقی که قرار بود بیفتد. از استقرای ناقصی که با مطالعه ی زندگی یک سال گذشته ام، به دست آورده بودم.
اما چنین نشد. تصویری که وجود داشت؛ تصوری که من داشتم؛ آن قدر موثر بود که وادارم کرد متفاوت عمل کنم.
بسیار شیک و البته دلخاه لباس پوشیدم. هر وقت که دلم خاست زیبا خندیدم. جوری که دوست داشتم رفتار کردم. لذت بردم. لذت بخشیدم. بعد رویم را برگرداندم و برگشتم.
گردنم درد نگرفته بود از متظاهرانه شق و رق نشستن. قلبم درد نیامده بود از کنترل احساساتم. حالا تو بگو بخاطر این نوشیدنی جادویی شب های شیراز بوده. هرچی. خوب بودم. هنوزم هستم.
- ۹۲/۰۷/۲۶