انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

جادوی یک جرعه

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۳۷ ق.ظ

پست قبل پیش بینی من بود. از روزی که در پیش داشتم. از اتفاقی که قرار بود بیفتد. از استقرای ناقصی که با مطالعه ی زندگی یک سال گذشته ام، به دست آورده بودم.

اما چنین نشد. تصویری که وجود داشت؛ تصوری که من داشتم؛ آن قدر موثر بود که وادارم کرد متفاوت عمل کنم.

بسیار شیک و البته دلخاه لباس پوشیدم. هر وقت که دلم خاست زیبا خندیدم. جوری که دوست داشتم رفتار کردم. لذت بردم. لذت بخشیدم. بعد رویم را برگرداندم و برگشتم.

گردنم درد نگرفته بود از متظاهرانه شق و رق نشستن. قلبم درد نیامده بود از کنترل احساساتم. حالا تو بگو بخاطر این نوشیدنی جادویی شب های شیراز بوده. هرچی. خوب بودم. هنوزم هستم.

  • یگانه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">