آسانترین کار دنیا
یک وقتی فکر می کردم آسانترین کار دنیا مثل هر روز بودن است. مثل همیشه بودن.
از صبح داشتم فکر می کردم. بالاخره موفق شده بودم انبوه لباس هایی رو که یک هفته روی تخت افتاده بودند و شب ها می گذاشتم روی میز و صبح ها دوباره می گذاشتم روی تخت، بچینم توی کمد. جارو کشیده بودم و چند دست هم بازی کرده بودم. تقریبن مثل هر روز. بگذریم از اینکه 3 روز شده که گوشیمو شارژ نکردم. نه جسمشو ونه روحشو! منظورم باتری و اعتبارشه. خبری نیست. هیچی. هیچ چیزی که بتونه آدرنالین خونمو ترشح کنه. وگرنه دندونپزشکی و نمایشگاه نقاشیخط و دسر تیرامیسو که خودم درست کردم و کیف های چرم رنگ وارنگ که خبر نیستن. شل شدن پیچ کتری و باز شدن دسته و رها شدنش، قابلیت اینو داشت که یه موج آدرنالینی ایجادکنه. اونم که به خیر گذشت. میخاستم لااقل آبی رو که ریخت روی کابینت پاک کنم. نه. با این دستمال نه. این دستمال مال گردگیریه نه پاک کردن کابینت. ناگهان دیدم آسانترین کار دنیا نیست. پاک کردن آب از روی کابینت. مثل همیشه. مثل هر روز. کار آسانی نیست.
- ۹۲/۰۸/۱۲