تلخی ِ خاموشی
از دیشب برنامه ریزی کردم برای پختن یک قورمه سبزی جانانه. سبزی فریز شده و لوبیای پخته شده داشتم. فقط زمانبندی درست مطرح بود و یک انتظار معقول برای جا افتادن. ازصبح شاهد جوشیدن ملایم گوشت و سبزی بودم. در مرحله نیمه نهایی لوبیای پخته شده و ادویه ی مناسب رو اضافه کردم. بعد دوباره منتظر شدم و در مرحله ی یک چهارم نهایی لیمو امانی شو با چنگال سوراخ کردم و انداختم توش.
اون موقعی که طبق برنامه ی همیشگی می بایست پخته شده باشه، از شیشه ی در قابلمه توشو نگاه کردم. همانطور که انتظار داشتم به آرومی می جوشید. درشو برداشتم. نمی دونم چه مشکلی پیش اومده بود. ولی خراب شده بود. جوری که با اضافه کردن هیچ ادویه و چاشنی و سسی یا حتا مواد اولیه و اصلیش، انتظار نمی رفت که بتونم درستش کنم. نمی فهمیدم اشتباهم چی بوده تا تصحیحش کنم. نمی دونستم اشکالش کجاست. خراب شده بود. همین.
دلم نمی یومد بریزم دور. همه چی به کنار. کلی براش وقت گذاشته بودم. خاموشش کردم و گذاشتمش یه کناری. نمی دونم چی میشه یا چه کارش می کنم. ولی فکر می کنم بهترین کار همین بود که خاموشش کردم.
بعضی رابطه ها همینه. بهترین کار همینه که خاموش بشه. گرچه به راحتی خاموشی شعله ی زیر قابلمه نباشه.
- ۹۲/۰۸/۲۵