گیر دادم به تناقض!
حالم خوب نیست زیرا موجود خوبی ساخته نشدهام/ بدبخت تر و وحشتناکتر و مقصرتر از انسان موجودی نخوانده و ندیدهام هرگز/ زندگی ما سراسر تضاد و تناقض است/ آیا از این رو نیست که حرف میزنیم؟
نامههایی به آنا | حسین پناهی
امروز این را در جایی دیدم. البته این تضاد و تناقضی که حسین می گه، در واقع و در زندگی موجوده. و زندگی اینقدر وسیع هست که در جای جای مختلفش آپشن های متضاد و متناقض جای بگیرند.
کمی که فکر می کنم می بینم ذهن انسان هم اینقدر وسیع هست. تفاوت در ظرف و مظروف این تناقض است. واقعا الان خیلی وقت محدودی دارم. باید بنشینم و حسابی توضیحش بدهم. الان نه. الان حتا نمی توانم کتاب اخیر خالد حسینی را که هر شب با حسرت به جلدش نگاه می کنم و می گذارم روی پاتختی بخانم. (البته چند صفحه اش را یواشکی خاندم، فقط می خاستم مزه اش را بچشم)
فکر کنم سال آینده فرصت بیشتری داشته باشم برای چنین کارهایی.
- ۹۲/۱۲/۰۳
کاش یه توپ بسکتبال بودم! یا دستگیرهی در! یا یه بطری آبمعدنی دماوند!