انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

تناقضی به نام درک!

دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۲ ب.ظ

خیلی بده درک نشدن.

بدتر از اون اما، انتظار درک شدنه!

به عنوان مثال من خیلی غصه می خورم که چرا برادرم نتونست منو درک کنه. اون روزی رو می گم که ماشین خراب شده بود و تعمیرگاه بود و من سرمای بدی خورده بودم و داشتم داروهای بیخود (که اثرات منفی بر خلق و خو دارند) مصرف می کردم و از نظر سطح هورمون های زنانه در پایین ترین حد ممکن بودم و قبلش به خاطر  چند.تا مسئله ی اقتصادی حسابی استرس کشیده بودم و همه ی این ها البته دلیل قانع کننده ای نبود برای فریاد کشیدن...

فرض کنیم قبول کنم کار درستی انجام ندادم. اما اگر درک می شدم، آیا چرخه ی واکنش ها و حتا قضاوت های تند و غیر منطقی متوقف نمی شد؟ به جای هی یکی در میان کنش و واکنش یافتن؟

مدت ها ناراحت بودم از اینکه، چرا کار نادرست من با توجه به پیشینه و سایر شرایط فیزیکی و شیمیایی وجودم، درک نشده و چرا ما از سوی عزیزانمان درک نمی شویم...؟

به یک باره اتفاق جالبی درونم افتاد... یکبار که داشتم فکر می کردم که چرا درک نشده ام، جهت پیکان را به سمت خودم چرخاندم! چرا من نمی توانم درک نکردن او را درک کنم؟ به یاد آوردم تمام همدلی ها و همراهی هایش را... در میانه ی واکنش هایی نفس گیرتر و ظریف تر ازین واقعه ی اخیر. شاید در درون او هم، همزمان مشابه نگرانی های من وجود داشته! خیلی وقت ها، توی حال خیلی بدم، مرا درک کرده. همان گونه که من خیلی وقت ها، حالش را و موقعیتش را درکش کرده ام. بعضی وقت ها هم اینطوری می شود. دو نفر همزمان با مسائلی درگیرند که توان درک کردن را از آن ها سلب می کند.

به نظر من بهتر همینه که به خودمان هم نگاهی بیندازیم. نمیشه همیشه از دیگران توقع داشت. 

  • یگانه

نظرات (۲)

به نظرم این‌که آدم بتونه بقیه رو درک کنه و این‌که بتونه خودش رو بذاره جای طرف مقابلش، یه مرحله‌ی مهمی از رسیدن به کماله! آدمایی که بهتر درک می‌کنند به نظرم آدمای متعالی‌تری هستند!
کلاً «انتظار داشتن» از آدما هم خوب نیست! منم مثل تو دوست دارم بیشتر از خودم انتظار داشته باشم تا از دیگران! البته من خیلی وقتا موفق نمیشم ;)
پاسخ:
راستش... یه دوره ای کلن تصمیم داشتم از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشم... بعد یه جایی خوندم که استقلال خالص و بی انتظاری از مراحل متوسط کماله. ما باید بتونیم به مرحله ی درک متقابل و انتظار متقابل برسیم. باید بتونیم ادراک متقابل رو در روابطمون مدیریت کنیم. 
خیلی جهان بینیمو بهم ریخت این مطالعه ی اخیر. گم شدم وسط آدمایی که دوست دارم با اتکای متقابل به اون ها در مسیر کمال خودم حرکت رو به جلو داشته باشم... و اون ها هیچ کنش یا واکنشی برای این جریان ندارند. البته نه کاملن هیچ واکنشی. ادعا و انظار یک طرفه. و من همچنان درجا می زنم توی همون مسیر متوسط که گویا در جامعه ی ما نهایت خطه.
من به مطالب تو و نیز سمانه خانم احترام می ذارم ولی آخه فک کنم داریم راجع به تو حرف می زنیم تو یگانه!!!!!!!!!!
یادمه که انتظارت زیاد نبود کم بود خیلی کم یا حداقل راجع به ......
کاش همه .... از همه .... همونقد انتظار داشتند که تو داشتی....
شاید حرفم درست نباشه نظر من این ولی نمی گم حتما درسته نظر شخصیه.
پاسخ:
بیانِ شما، نهایت لطفی ست که به من و وبلاگم دارید.
من تشکر می کنم از حسن نظر و توجهتون... ولی باید اذعان کنم که این نظر شما کمی تکانم داد. من تصمیم داشتم که در این وبلاگ خودم باشم. بدون سانسور و شفاف. با تمام سایه های وجودم. با تمام خوبی ها و بدی های شخصیتم. اما گویا چنین چیزی محال است. هر وقت که می نویسم، هروقت که چیزی تکانم می دهد که می نویسم، تنها برشی از من ثبت می شود در این مقطع. بعد وهم بَرَم می دارد که من پرفکت و آیینه ی کمال و دیگران همه اَخ!
اینگونه نیست در حقیقت اما.
واقعیت این است که بیشتر ما در درک نکردن یکدیگر و انتظارات یک جانبه داشتن و حق را به جانب خود دادن و این چیزها برابریم. من هم همین طور. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">