کپی ضعیف شده
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۶ ق.ظ
این بود اون دیالوگ ِ تکان دهنده و ترسناک:
احساس می کنم تمام احساساتی رو که میشه تجربه کرد، تجربه کردم. از این به بعدش، یه کپی ِ ضعیف شده از احساسات ِ قبلیه.
این که کپی باشه خودش خیلی بده. اونم در بهترین حالت، اگه کپی برابر ِ اصل باشه. در مورد ِ کپی ضعیف شده دیگه اصلن حرفی ندارم.
پ.ن: (امیدوارم بتونم هضمش کنم و تسلیمش نشم، چون به هرحال پاسخ سامانتا، برام قانع کننده نبود. هرچی نباشه اون آدم ها رو نفهمیده. در بهترین حالت مشابهِ یک احساس انسانی رو تجربه کرده.)
پ.ن 2: میخام برم بانک. پیاده. یک کمی هم می دوم. به موازات ِ تمرین های باشگاه. (رسمن دیگه کلاس نیست، باشگاهه) البته نه صرفن برای ورزشی موثر. برای فکر کردن. اندیشه هام در باد، بر باد! ایهام خوبیه. یک کپی ضعیف شده از اولین باری که دویدم! چند سالگی بوده اصلن!
- ۹۳/۰۱/۲۵
اما در واقع و در زندگی غیرفیلسوفانه، این دیالوگ برای منم خیلی جالب بود ... باعث ایجاد یه مفهموم جدید توی ذهنم شد که ممکنه توی احساساتم ذهنم رو مشغول کنه ... مثلاً الآن به این فکر میکنم که لذت خوندن نوشتههات یه کپیِ ضعیف شده از حس اولین باریه که نوشتههات رو خوندم؟!