سبکی ِ بار هستی
انگار دنیاهای موازی با هم رابطه ی تناقض دارند...
هرچه توی دنیای حقیقی پر مشغله تر میشم، توی دنیای مجازی ساکت ترم. بیشتر وقت ها به چیزهایی که میخام بنویسم فکر می کنم و توی ذهنم پیش نویس هاشو آماده می کنم. مثلن توی جاده... هر هفته... جمعه ها ظهر... که این 25 کیلومترو طی می کنیم... و جدیدن آهنگ های جدیدی ریختم روی فلش... احساس کردم فرامرز اصلانی دیگه حالش بهم خورد از بس توی همون راه همون شعرو خوند:
الا ای آهوی وحشی کجایی...
همه چیز عوض شده... یا احتمالن نگرش من به همه چیز... احساس می کنم اصطکاک هوا با نفس هام کاهش پیدا کرده...
جمعه با همه ی بارش، بسی راحت تر گذشت. توی راه برگشت آهنگ "خونه ی ما" مرجان فرساد بود که گوشه ی لب هامو به لبخند گشاده می کرد و بالاخره احساس کردن این موضوع که : اتفاق های بد و آدم های مغرض و قضاوت های حقیر، می تونند باعث قوی تر شدن م بشن. عجیب اینه که تا حالا نفهمیده بودم.
خبر بد اینه که دوره ی جدید رقص با برنامه هام جور در نمیاد.
پ.ن: به دوش کشیدن بار هستی، راحت تر شده.
- ۹۳/۰۶/۱۶