انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

آزادی بی نهایت

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ق.ظ

چشم باز می کنم. روشن است. احتمالن 8 صبح. غلت می زنم و زانوهایم را توی شکمم جمع می کنم. معده ام آشوب است. برمی خیزم. می ایستم جلوی اینه تا موهایم را شانه کنم. نرسیده به دراور سرم گیج می خورد. لبه ی تخت می نشینم. نمی توانم بیش از این ندیده بگیرم این آشوب را. دیروز هم موقع تماشای فیلم سرم گیج خورد. پریروز موقع پیاده روی. و تقریبن هر روز صبح. 

جلوی آینه می ایستم. موهایم را برس می کشم. با گیره جمع می کنم. می روم به سمت دستشویی. صورتم را آب می زنم. توی آیینه نگاه می کنم. سرم را به راست می چرخانم. یک کمی شاید رنگم پریده است. برمی گردم به اتاق خاب. می نشینم لب تخت. لب پایینم را گاز میگیرم و فکر می کنم. دوست دارم مطمئن باشم. توی ذهنم هی مرور می کنم... مطمئنم. پس چرا مطمین نیستم؟ تقویم کوچکم را از پاتختی برمی دارم و شروع می کنم به ورق زدن. علامت های قرمز رنگ را چک می کنم. خب. هنوز زود است برای قضاوت. چند روزی وقت هست تا مطمئن شدن. 

خودم را راضی می کنم. باید مطمئن شوم. کشوی پایین را می کشم بیرون. باید همین جا باشد. آن جا را زیر و رو می کنم. آخر سر لای یک کتاب پیدایش می کنم. سرم را تکان می دهم. باید مطمئن شوم. 

می روم سمت دستشویی. دل آشوبه ام بیشتر می شود. با دست های لرزان بازش می کنم...

تمام آن سه دقیقه ی انتظار را به خودم زل زدم توی آیینه. سعی کردم به چیز دیگری فکر کنم. امروز شروع می کنم به خاندنِ "شطرنج باز". ولی اگه مثبت باشه چی؟ لعنتی. به چیز دیگری فکر می کنم: بهتر است همین امروز اقدام کنم برای ثبت نام ترم پیشرفته ی شنا. تابستان بهترین فصل است. بعد از ظهر زنگ می زنم. حتمن. ولی اگه مثبت باشه چی؟ بهتر است بیشتر وقت بگذارم برای تمرین خط. 3 جلسه که نرفتم. این یک ماه هم که یک سطر ننوشتم. باشه ولی اگه مثبت باشه چی؟ این هفته می روم آرایشگاه موهایم را کراتینه کنم. مشکی شدنشان خیلی خوب است. صاف هم بشوند دیگر عالی است. اگه مثببت باشه چی؟ مثبت نیست. کلاس رقصم از این هفته دوبارره شروع می شود. قرار است باله ی ایرانی کار کنیم. اگه مثببت باشه چی؟ نیست. مثبت نیست. اگه باشه چی؟

کیت را برمی دارم. لبم را گاز می گیرم. ابروهایم را بالا می اندازم و میخانم. 

دست هایم می لرزند. بدون آنکه در آینه نگاه کنم، دست هایم را می شویم و از دستشویی می آیم بیرون. روی پله ی ورودی پذیررایی می نشینم. نفسم را که حبس شده بود. بیرون می دهم. دست هایم را روی شکمم حلقه می کنم. چشم هایم را می بندم و لبخند میزنم. چند لحظه می نشینم. گرسنه ام است. می روم چای دم کنم.

احساس می کنم به سمت آزادی بی نهایت قدم بر می دارم.

  • یگانه

نظرات (۲)

منم نفسم حبس شد ...
پاسخ:
:)
به جاش اون آزاد کردن ِ نفس، خیلی حال میده...
:)
پاسخ:
D:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">