انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۸ مطلب با موضوع «دیگران» ثبت شده است

عشق او باز اندر آوردم به بند

کوشش بسیار نامد سودمند

عشق دریایی کرانه ناپدید

کی توان کردن شنا ای هوشمند؟

عشق را خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن تنگ تر گردد کمند

رابعه بنت کعب

پ.ن: کز کشیدن تنگ تر گردد کمند!

پ.ن 2: توسنی کردم...

  • یگانه

حسرت روزھای رفته را نخواهم خورد ...
جز یک شب تابستان ... !
که حسابش از همه جداست !

ناظم حکمت 

پ.ن: یادم میاد خب.

  • یگانه

راه گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو
همچون جزیره‌ای خواهم زیست...

-شیرکو بیکَس

  • یگانه

حرف که می‌زنی
من از هراس طوفان
زل می‌زنم به میز
به زیرسیگاری
به خودکار...
تا باد مرا نبرد به آسمان.
لبخند که می‌زنی
من
ـ عین هالوها ـ
زل می‌زنم به دست‌هات
به ساعت مچی طلایی‌ات
به آستین پیراهن ا‌ت
تا فرو نروم در زمین.
دیشب مادرم گفت تو از دیروز فرورفته‌ای در کلمه‌ای انگار
در عین
در شین
درقاف
در نقطه‌ها.

- مصطفی مستور

  • یگانه

با من مدارا کن

بعدها

دلت برایم تنگ خواهد شد . . ....

«سید علی صالحی»

  • یگانه
ای هراس قدیم
در خطاب تو انگشت های من از هوش رفتند

امشب
دستهایم نهایت ندارند...
امشب
از شاخه های اساطیری میوه می چینند
امشب
هر درختی به اندازه ی ترس من برگ دارد
جرات حرف در هرم دیدار حل شد

ای سرآغازهای ملون
چشم های مرا در وزش های جادو حمایت کنید
...
 ما هیچ ما نگاه / از شعر: متن قدیم شب
پ.ن: برای refresh کردن حال و هوای فکریم.
  • یگانه
اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است

سید علی صالحی
پ.ن : من همیشه دلم برای تکرار کردن این شعر تنگ میشه. از 17 سالگیم تا حالا. 
  • یگانه

Some times the thing you most want, doesnt happen.

and some times the thing you never expect, happens.

You meet thousands of people and none of them really touch you.

And then you meet one person and your life is changed for ever.

Jamie Randall

 پ.ن: دقیقن اخرین دیالوگ یا بهتره بگم مونولوگ جیمی رندال بود توی این فیلم. نمی دونم املای کلمات درست نوشته شده یا نه. تا فراموشم نشده ثبتش کردم فقط.

  • یگانه

 

There she stood in the doorway 

 

I heard the mission bell

 

And I was thinking to myself


 

this could be heaven or this could be hell 


p.s: Yes, it can

پ.ن2: به خاطر امتحان آخر این ماه این چند روز خیلی زبان خوندم و شنیدم. فکر کردنم انگلیسی شده.

  • یگانه

از تو چه خاطره ای دارم؟

آدم برفی از آفتاب چه خاطره ای دارد؟

ما نیم تنه های کهنه ای هستیم

که در نفتالین خاب هایمان

صدای باران گم شده است

از تو چیزی از من نیست

از من چیزی از من نیست

کاش می توانستم

برایم بلند بلند بخندی

به مسیر بادها فکر کن در سیبری

خاطره های خوب داشتن

چای را جوش می آورد...

جواد گنجعلی

پ. ن: لبریزم. لبریز از فکرهایی که خاب و بیداری ام را لبریز کرده. لبریز از تک تکِ دیالوگ های green mile. و فکر کن چه فیلم های دیگری هست برای لبریز کردنم.

پ. ن: حالا که دارم میرم، برای کوتاه کردن این 14 ساعت، یک بسته پاپ کورن پنیری، ام پی تری پلیرم با شارژ پر و کتاب "مرگ قسطی" رو برمی دارم. گرچه گرین مایل، هیچ تمرکزی برای هیچی نمیزاره.

  • یگانه