انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

احسانِ دوست

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۵۲ ب.ظ

بعد از دو هزار سال، دیشب بالاخره جهنم در من سر بر آورد. صرفِ آتش بود. ناب و خالص. در معده ام. از وسط شروع کرده بودم به سوختن و ذوب شدن. در منتهاالیه لبه ی تخت هی به خودم می پیچیدم. راه حل علمی به ذهنم رسید: بلند شدم یک تکه یخ قورت دادم. 

نتیجه اش بیمارستان و رانیتیدین و پیچش جنین وار من توی تخت بود و بعد هم تیر خلاص با تزریق توی سرم: مورفین.

بعد خابم برد. ناراحتی ام از خیلی چیزها بود و تو. 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">