متعالی کردن خیابان
فرض کنیم کسی بگوید:
موجود بودنِ مصداق ِ سیالِ شیئ یعنی حرکت در آن شیئ. بنابراین در حالِ حرکتِ جسم در عرضی از اعراض ِ خویش، نه تنها در عرض ِ مفروض حرکت هست، بلکه همراه با آن در جسمی هم که این عرض در آن حلول کرده است حرکت هست؛ یعنی در جوهر هم حرکت هست.
البته این مطلب، استدلال بر حرکت جوهری نیست. نشان دادن حرکت جوهری است. حالا فرض کنیم یکی هم بگوید:
وقتی ما با هم قدم می زنیم و خیابان ها را سپری می کنیم در جوهرهای من و تو و خیابان حرکت هست. هربار که کسی از خیابانی رد شود یا حتا وقتی از آن رد نشود باز هم در جوهر آن حرکت هست. در کنه ذات آن حرکت هست. و حرکت یعنی رفتن تدریجی به سوی کمال. مطلقن حرکت یعنی گذار به سوی کمال.
و هزار بار که همین خیابان را طی کنیم باز هم در حال متعالی شدن هستیم.
و در حال متعالی کردن. متعالی کردنِ خیابان و هوا و آدم های اطرافمان. همه همین طورند. تفاوتش در آگاهی است.
این دومیه بیان من است از خاطره ای دور دست. در سال سوم یا چهارم لیسانس. در یک شب زمستانی. دی ماهی.
- ۹۲/۱۰/۰۷