وجود و ماهیت
بد فکری هم نیست... چی میشد انسان نباشیم... یک توپ بسکتبال باشیم... دستگیره ی در... بطری آب معدنی... یا مثلن برچسب کفشدوزک گوشه ی موبایل سمیرا... یا جلد کتاب تهوع سارتر... یا عروسک موزیکال چسبیده روی آیینه...
هیچکدوم از این ها نیستیم و نمی تونیم باشیم... ولی اگه قدرت انتخاب داشتیم چی؟ خوب بود که موجودیت خودمون در این جهان رو در قالب و ماهیت یک دستگیره ی در بگذرونیم؟ یا هیجان انگیزتر: توپ بسکتبال؟ اونوقت نه دردی بود... نه درکی... نه دنیایی... نه پیامبری... نه آخرتی... نه تمنایی... نه آرزویی... نه در طلب تعین بخشیدن به ماهیت نامتعین انسانیمون که در هر لحظه و در هر فرد، منحصر در نوع خاصی ست...
اما حالا فرق می کنه... اوهوم درد می کشیم... دنیا رو کشف می کنیم و از کوچیکی خودمون احساس حقارت می کنیم... آدما رو می شناسییم و از رستگاری بشر نا امید می شیم...
ولی یک توپ بسکتبال هیچوقت لذت یک لبخند زیبا، یک دوست خوب، پشیمونی بعد از دعوا، نمره ی خوب گرفتن، روز آخر امتحانا، دست دادن با اونی که برات مهمه، بستنی قیفی، سیب زمینی سرخ شده، شعر خوندن، رقصیدن، کادو گرفتن، جواب گرفتن یک پیام خصوصی توی ایمیل... رو درک نمی کنه.
من که حاضر نیستم همه شو به پای هم از دست بدهم. همه شو به پای هم تحمل می کنم.
- ۹۲/۱۲/۰۸