انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

سانسوریسم

يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ

بیش از هر چیزی، در چنین شرایطی، سانسور و برش و گزینش اطلاعات آزارم می دهد. کاملن اتفاقی تلویزیونِ ایران را روشن می کنم و شبکه 4 دارد فیلمی را نشان می دهد که برای اولین بار اسمش را می شنوم: پادشاه جزیره شیطان. برای برهم زدن تمرکزم روی جراحی ای که انجام دادم و فراموش کردن دردی که با هجوم بی سابقه ی مسکن ها، هنوز ادامه دارد، می نشینم پای آن. 

گرچه به تک تک دیالوگ هایی که دوبله شده مشکوکم، اما حال و هوای فیلم کمابیش گویاست. در حالی که کیسه ی یخ روی صورتم است، تا وسط فیلم را تحمل می کنم. ناگهان یک سری اتفاق ها و درگیری هایی پیش می آید بین مسئول دارالتادیب و چند تا از پسرها. نکته های ریز زیادی وجود دارد. قضیه روشن است. آن مسئول به یکی از این پسرها تجاوز می کرده. اتفاق چندان دور از ذهنی هم نیست. به چشم من؛ تمام نشانه هایی که این امر را ثابت می کند وجود دارد: تغییر محل کار پسرک از فضای باز به رختشورخانه (توی رهایی از شائوشنگ هم صحنه های تجاوز، توی رختشورخانه اتفاق می افتاد) و لکه های روی گردن پسرک که نمی دانم در نسخه ی اصلی اش چند بار، اما توی تلویزیون ایران یک یا دوبار روی آن زوم شد. اشاره کردن به نکته سوم را هم زیاد دوست ندارم ولی چون تاکید کرده ام که از برش و گزینش اطلاعات بدم می آید مجبورم ادامه بدهم: طرز راه رفتن پسرک، هر بار که با آن چهره ی وحشتزده از پیش آن مسئول می آمد.

تا اینجای فیلم چندان درگیرش نبودم. یک فیلم برفی نروژی یا نمی دانم سوئدی با آن چهره های سرد و دیالوگ های محدود. اتفاقی هم که برای پسرک افتاد خیلی توجهم را جلب نکرده بود و درگیرش نشده بودم. ناگهان یکی از پسرها به قصد دفاع از پسرک به سراغ رئیس زندان رفت تا حقیقت را با او در میان بگذارد. این جا بود که مثل برق از جا پریدم! در مقابل رئیس ایستاد و تذکر داد که مسئول خابگاه پسرها را تهدید می کند و از آن ها پولهایشان را می گیرد! بعد رئیس به او سیلی زد و گفت که دارد تهمت بزرگی می زند! بعد رئیس رفت سراغ آن مسئول و به او گفت: تو خجالت نمی کشی که از این پسربچه ها پولهایشان را می گیری! و در تمام طول دیالوگ طولانی شان و با آن چهره ی خشمگین تکرار می کرد که خیلی کار بدی می کند که پول آنها را می گیرد. آخر هم به خاطر همینکار، اخراجش کرد!!! از بقیه ی فیلم بگذریم. آیا ما حق داریم؟ آیا دولت ما حق دارد؟ آیا بهتر نیست با بالا بردن سطح آگاهی و اطلاعات ِ همه ی اقشار، بدون گریز از واقعیت ها، تمامیت آن را نمایش بدهند؟ این ها از چه می ترسند؟ یاد فیلم ماتریکس میفتم که دوبله شده اش را با زیرنویس می دیدم و هرجا که کلمه ی ساده ی "عشق" آمده بود، به راحتی تغییر کرده و یا حذف شده بود. یاد لیلا حاتمی که هیچ افتخاری به آو نداشتیم وقتی در جشنواره ی کن _بزرگترین اتفاق سینمایی جهان_ حضور یافت اما همین که خبر بوسیدنش با یاکوب منتشر شد، ساحت ِ اسلام را به خطر انداخت. رگ های گردنم باد می کند الان که به این همه تحمیق فکر می کنم... مشت می کوبم بر کیبورد و به یاد می آورم که همین مردم، طالبان را محکوم و متهم می کردند. خب شما که از طالبان هم، تمامیت خاه تر و بنیادگراترید!

چون اصولن آدم سیاسی ای نیستم و این هم یک پست سیاسی نیست، باید نتیجه گیری خودم را بنویسم و بروم یک لیوان آب بنوشم تا خاموش شود آتش این خشم.

ماجرا این است که من در زندگی محدود خودم با وجود این همه آدم های معمولی و با سطح صمیمیت عادی ای که با خیلی هایشان دارم، مجبور به سانسور هستم. جلو وعقب کشیدن شال یا روسری، کوچکترین بخش این سانسورهاست. پس دهانم را می بندم و این زندگی چند لایه ای را به دوش می کشم. ربطی به قدرت و جایگاهم ندارد. بعضی از این لایه ها هرگز کم نخاهند شد. عجالتن می توانم، اجتماعاتی را که در آن ها مجبور به ساختن لایه های بیشتر و تنیدن پیله های بیشتری هستم، طرد کنم. با عرض معذرت، خودم را از کسانی که طاقتِ پذیرفتن مرا ندارند، محروم می کنم. به جایش بیشتر می خندم و به هوا می پرم و نگران دینداری ِ بقیه نیستم. 

  • یگانه

نظرات (۱)

تلویزیون و سیما ی ما که عالیه اون از نشون دادن تایتانیک و پالپ فیکشن و... و اینم که ازین اوضاعه والیبال و فوتبال کلا خیلی خوبیم ما.
اون از اقتصاد که کار خر است.
اینم از ستم وحشت ناکی که به خانم ها میشه حجاب اجباری معمولا رنگ های تیره تو این گرما البته مردها هم کاملا آزاد نیستند ولی اوضاع بهتر است.
البته مطلب شما فراتر ازینها بود و این که مجبور به رعایت حجاب اجباری حتی تو فکر و زندگی شخصی و حتی سانسور شویم بدتر از همه است.
پاسخ:
اوهوم... بدتر از همه اینه. رصد شدن توی زندگی شخصی.
اینکه توی تمام مدت این عروسی دوستانه، نبضت بزنه که فلان فامیل مشترک، چشم از تو برداره که بتوانی بلند شی برقصی. تازه اگه از سر موهای بازت گذشته باشن.
اینکه تجربه هات باید خفه شن و پخش نشن. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">