انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

انسانی زیادی انسانی

از خدا می طلبم صحبت روشن رایی

آن را که خبر هاست برای روز مبادا ،
بسیار می خموشد در خود .

آن که روزی ،می خواهد آذرخشی برافروزد ،
باید که دیر زمانی ابر باشد .

نیچه

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزمرگی های موقتی» ثبت شده است

فردا روزی است که نمی خاهم شروع شود.

  • یگانه

بعد از دو هزار سال، دیشب بالاخره جهنم در من سر بر آورد. صرفِ آتش بود. ناب و خالص. در معده ام. از وسط شروع کرده بودم به سوختن و ذوب شدن. در منتهاالیه لبه ی تخت هی به خودم می پیچیدم. راه حل علمی به ذهنم رسید: بلند شدم یک تکه یخ قورت دادم. 

نتیجه اش بیمارستان و رانیتیدین و پیچش جنین وار من توی تخت بود و بعد هم تیر خلاص با تزریق توی سرم: مورفین.

بعد خابم برد. ناراحتی ام از خیلی چیزها بود و تو. 

  • یگانه

نمی دونم وقتی خداحافظی کردم و خاستم قطع کنم، ته صدامو شنیدی که لرزید؟

از شرم بود

در برابر خوبی بی نهایتت...

  • یگانه

اینطوری نیست که از راز آلود بودن و مرموز بودن خوشم بیاد. زمان ها و موقعیت های زیادی بر من گذشته. آدم های مختلفی با روش های متفاوتی منو مورد قضاوت قرار داده اند.

یک روزی (که تاریخ دقیقش در دفتر یادداشتم مشخصه) بلند شدم و ایستادم. شائبه های تحمیل شده به خودم رو زدودم. سبک سنگین کردم و چیزهایی رو که باعث یک قضاوت اولیه ی سریع و شاید تحمیلی می شد رو به کناری گذاشتم.  تصمیم گرفتم به جای اینکه اول از روی آن ها قضاوت شوم و بعد بخاهم که آن ذهنیت ها را اصلاح کنم، از ابتدا حضور آن معیارها را حذف کنم. 

تصمیم گرفتم درباره ی چنین چیزهایی سکوت کنم. تصمیم گرفتم با عملم قضاوت بشم نه سابقه ی خونوادگی و وضعیت مالی و فعالیت های اجتماعی اعضای خانواده ام.

از اینکه خودم، سبب شکل دهی ذهنیت دوستان و اطرافیانم شده ام نه تنها پشیمان نیستم بلکه به آن می بالم. "من" چنین بودم و هستم. خوب یا بد. به اندازه ی همه. نه بهتر از همه، نه بدتر از خیلی ها.

من خنده هایم را آشکارا خندیده ام و گریه هایم را پنهانی می کردم.

  • یگانه